تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی و ادعای واهی و گستاخانه دولت امارات عربی متحده بر مالکیت
و حاکمیت جزایر و جانبداری کشورهای عربی و بعضی دولت های غربی از موضع دولت امارات،
تهدید فاحشی دیگر نسبت به تمامیت ارضی کشورمان باشد. تاریخ گواه است که هر زمان
دولت مرکزی ضعیف بوده و حکمرانان نابخرد و ناآگاه اداره امور کشور را در دست داشته
اند، بیگانگان به خاک ایرانمان طمع ورزیده اند.
نگرش تاریخی به اسناد و نقشه های معتبر جغرافیایی از تعلق قطعی و غیرقابل
انکار این جزایر به ایران گواهی می دهد. ولی متاسفانه، در طی دو قرن گذشته، به سبب
گسترش سیاست استعماری و اهداف توسعه طلبانه انگلستان و ضعف دولت مرکزی ایران و
مسامحه سلاطین قاجار، این جزایر به مدت 80 سال از ایران جدا و از سوی بریتانیا به
شیوخ قبیله قواسم، که تحت الحمایه دولت بریتانیا بودند، واگذار شد. اما سوابق امر
حاکی است که دولت ایران هیچگاه از دعوی مالکیت و حاکمیت خود بر این جزایر صرف نظر
نکرده است، تا این که دولت کارگری انگلستان در سال 1968 اعلام کرد که برای صرفه
جویی در بودجه دفاعی انگلستان در اواخر سال ۱۹۷۱ نیروهای خود را از شرق سوئز و
خلیج فارس خارج خواهد کرد.
دولت شاهنشاهی ایران، از این تصمیم انگلستان حمایت کرد و فرصت را برای احقاق حقوق از دست رفته خود مغتنم شمرد و نه به قصد جهانگشایی، بلکه به نیت دفاع از تمامیت ارضی ایران و به لحاظ موقعیت استراتژیک این جزایر در نزدیکی تنگه هرمز، پس از مذاکرات طولانی و تفاهم با دولت انگلستان و شیوخ شارجه و راس الخیمه، در تاریخ 30 نوامبر 1971، یعنی یک روز قبل از خروج نیروهای انگلستان از منطقه و دو روز قبل از تشکیل رسمی اتحادیه امارات عربی متحده، در سه جزیره مذکور نیرو پیاده کرد و به اعاده حاکمیت خود بر جزایر پرداخت. ضمنا در توافقی که 8 آذر 1350 با شارجه به عمل آمد، دولت شاهنشاهی ایران، برای کمک به ساکنین محدود ابوموسی و عمران و آبادی حکومت شارجه موافقت نمود، که به مدت نه سال، سالانه یک میلیون و نیم لیره انگلیس برای عمران و آبادی شارجه و جزیره ابوموسی به حکومت شارجه کمک کند و بر حاکمیت ایران بر جزایر توافق شد و همچنین اختیار ایجاد تاسیسات نظامی و حفظ امنیت جزیره نیز به دولت ایران سپرده شد.
دولت شاهنشاهی ایران، از این تصمیم انگلستان حمایت کرد و فرصت را برای احقاق حقوق از دست رفته خود مغتنم شمرد و نه به قصد جهانگشایی، بلکه به نیت دفاع از تمامیت ارضی ایران و به لحاظ موقعیت استراتژیک این جزایر در نزدیکی تنگه هرمز، پس از مذاکرات طولانی و تفاهم با دولت انگلستان و شیوخ شارجه و راس الخیمه، در تاریخ 30 نوامبر 1971، یعنی یک روز قبل از خروج نیروهای انگلستان از منطقه و دو روز قبل از تشکیل رسمی اتحادیه امارات عربی متحده، در سه جزیره مذکور نیرو پیاده کرد و به اعاده حاکمیت خود بر جزایر پرداخت. ضمنا در توافقی که 8 آذر 1350 با شارجه به عمل آمد، دولت شاهنشاهی ایران، برای کمک به ساکنین محدود ابوموسی و عمران و آبادی حکومت شارجه موافقت نمود، که به مدت نه سال، سالانه یک میلیون و نیم لیره انگلیس برای عمران و آبادی شارجه و جزیره ابوموسی به حکومت شارجه کمک کند و بر حاکمیت ایران بر جزایر توافق شد و همچنین اختیار ایجاد تاسیسات نظامی و حفظ امنیت جزیره نیز به دولت ایران سپرده شد.
از زمانی که نظام آشوبگر جمهوری اسلامی بر سرزمینمان سایه افکنده، هویت کهن ایرانی را که روزی آوازه شکوه و زیبایی در جهان بود را به زشتی و فضاحت کشانده است. به دلیل اعمال سیاست های نا نابخردانه، مغرضانه و تنش آفرین در عرصه
دیپلماسی و روابط خارجی، اعراب منطقه در تقابل با ایران برخاستند و به دلیل دخالت
های تروریستی، کشورمان را به انزوای بین المللی سوق داده است .
سربازان وطن بپا خیزید
در این شرایط حساس تاریخی که نگران منافع ملی و تمامیت ارضی سرزمینمان ایران هستیم،
وظیفه یک یک ما مردم ایران است،
که از من عبور کنیم و دست در دست هم دهیم و ما شویم.
چه كسي مي خواهد
من و تو ما نشويم
خانه اش ويران
باد !
تو اگر ما نشوي،
- خويشتني
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگي را در شرق
باز بر پا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وا نكنيم
.
من اگر ما نشوم، تنهايم
وقت آن است که همه احزاب،
گروه ها و تمام کنشگران سیاسی و مدنی ایرانی داخل و خارج
از کشور که بر خود نام اپوزیسیون نام داده اند، با گذشت از
عقیده های شخصی، صادقانه و خاضعانه در خط مقدم، به نام سربازان وطن، برای گذر از
این نظام تمامیت خواه و برای حفظ تمامیت ارضی ایران، دست در دست هم، تمام توان و امکانات خود را برای تشکیل شورای ملی
به کار گیرند. با هم به پا خیزیم و کشور عزیزمان را از این بحران که ناشی
از وجود و دوام این رژیم مستبد است، نجات بخشیم.
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه بر مي خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن
دون
- آويزد
دشتها نام تو را مي
گويند .
كوهها شعر مرا مي خوانند
.
كوه بايد شد و ماند،
رود بايد شد و رفت،
دشت بايد شد و خواند .
در من اين جلوه اندوه ز
چيست ؟
در تو اين قصه پرهيز -
كه چه ؟
...
من
اگر برخيزم
تو
اگر برخيزي
همه
برمي خيزند
حمید
مصدق