دوست من،
حقوق زنان ایرانی
روز آزادی، زمان، بر فراز کوه های البرزتوقف می کند. آن گاه به یاد شاملو، فروغ، ... دگر فریدون ها غزل آزادی می سرایند. می آیم، به خانه تو می آیم، در کنار زاینده رود، شعر خلیج فارس مان را جاودانه ترانه می کنیم. دماوند سر بلند به خورشید نزدیک تر می شود و دست سبز گیلان بر دریای کاسپین می خندد. دیگر از شب نمی هراسیم، چراکه ستارگان دشت یزد برای کودکان کرد و بلوچ لالایی می خوانند و فردوسی از خراسان برای جوانان آذری و بندری دوباره می سراید.
آزادی بر مزار کوروش می ایستد تا حافظ به آرامش بخوابد. بی بی شهر بانو، ترانه و ندا را با آسودگی خاطر به خورشید می برد تا دگر سهراب هایی بر مزار مولانا ترانه بسرایند و مغزهای فراری ایران زمین قانون و شفا ی بوعلی سینا را در همدان چون کیانوش دگر، دوباره و دوباره بنویسند. ما تا آزادی بیداریم چرا که مام ایران ما، «آناهیتا» با ما بیدار می ماند.
حقوق زنان ایرانی