خيزش و حرکت آزاديخواهانه بی نظير مردم تونس در دسامبر سال ۲۰۱۰ آغازگر موجی از جنبش های دموکراسی خواهی در بعضی از کشورهای خاورميانه گرديد که به بهار عربی مشهور شد. در تونس، زنان پرچمدار جنبش آزاديخواهی بودند. در مصر زنان با حضور فعال در حرکت های اعتراضی ميدان التحرير قاهره و ديگر شهرهای مصر، نقشی مهم در سرنگونی حکومت مبارک ايفا نمودند. همچنين در کشورهای محافظه کار عربی همچون يمن و سوريه، زنان اگرچه با تاخير، ولی بصورت گسترده در اين حرکت های آزاديخواهانه شرکت دارند.
در يمن، زمانی که علی عبدالله صالح رئيس جمهور آن کشور تلاش نمود که با استناد به قوانين اسلامی، حضور زنان در کنار مردان را در حرکت های اعتراضی محکوم نمايد، زنان گسترده تر از گذشته به خيابان ها آمدند تا به او ثابت کنند که حقوق بشر، آزادی و دموکراسی فراتر و با ارزش تر از هر دين و آئينی است.
نقش و حضور زنان در بهار عربی، بر ديگر کشورهای منطقه نيز تاثير گذاشته است. بطوريکه در ماه سپتامبر گذشته، پادشاه عربستان سعودی، که يکی از محافظه کارترين کشورهای جهان به حساب می آيد، اعلام نمود که از اين پس زنان حق کانديدا شدن در انتخابات و رای دادن را خواهند داشت.
با اين حال، پس از گذشت چندين ماه از آغاز بهار عرب، صدای برگ های خزان و پاييزی حقوق زنان به گوش می رسد. رهبر شورای انتقالی ليبی در روز اعلام آزادی اين کشور، سخن از اجرای احکام اسلامی و احيای قوانين ضد حقوق زنان به ميان آورد. همچنين، اسلامگرايان افراطی در فضای شور و شعف انقلابی تونس، حضور پر رنگی پيدا می کنند.
اينگونه زمزمه و وسوسه مبهم آزادی در لوای مذهب رنگ می بازد. قوانين سکولار به ديار فراموشی سپرده می شود و اين يعنی پايان برابری و مشارکت زنان در همه عرصه های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه.
تجربه تاريخی نشان می دهد که سقوط يک نظام به مفهوم پايان مشکلات نيست و بعضی از جنبش های آزاديخواهانه راه معکوس را در پيش گرفته و در فضای هيجانی انقلاب، قدرت به دست تماميت خواهان ربوده شده و در اين ميان به قشرهای مختلف جامعه صدمات سنگينی وارد شده است.
گذشته نه چندان دوری، در پيش روی ما قرار دارد. سی و دو سال از تجربه تلخ انقلاب ايران می گذرد. زنان و مردان ايرانی به اميد دستيابی به آزادی های سياسی، در شرايط هيجانی و شور و حال انقلابی، نه تنها به آزادی نرسيدند، بلکه حقوق اوليه انسانی خود را نيز از دست دادند. در اين ميان، زنان بعنوان نيمی از جمعيت ايران، اولين قشری بود که به زير يوق استبداد دينی نظام تماميت خواه کشيده و نقش و جايگاه آنان در جامعه به مرور محو شد.
اجرای قوانين و احکام ضد بشری بر پايه ضديت مطلق با حقوق و سهم زنان، همچون حجاب اجباری، تحقير و توهين در ملاء عام، خشونت سازمان يافته، بی حرمتی، سنگسار، حق چند همسری برای مردان، حقوق مربوط به طلاق، حضانت فرزند، ديه، ارث و غيره، به ابزاری در دست حاکمان مذهبی برای سرکوب زنان در جامعه تبديل گرديد.
آنچه که جنبش آزاديخواهانه زنان ايران و بويژه نسل امروز بدنبال آن هستند، رهايی از اسارت و تفکرات واپسگرا، احقاق حقوق اساسی خود، دوباره بازيافتن جايگاه زن ايرانی و ايفای نقش در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی، افتصادی و سياسی جامعه، بطور برابر و يکسان می باشد.
در اينجا بعنوان يک زن، وظيفه خود می دانم، تا از زنان ليبی، تونس، مصر، يمن، بحرين، سوريه و همه زنان آزاديخواه در سراسر جهان بخواهم که بيدار و هوشيار باشند. تجربه تلخ زنان ايرانی را در پيش چشم خود داشته و به تماميت خواهان و بنيادگرايان مذهبی اجازه ندهند که در فضای شور و هيجان انقلابی، به نام «دموکراسی مذهبی»، حقوق اساسی و اوليه آنها را پايمال کنند.
جامعه جهانی، سازمان ها و نهادهای حقوق بشری، کنشگران، مدافعين و فعالين حقوق زنان بايد با حمايت وسيع از سازمان ها و مدافعين حقوق زنان در اين کشورها، از سرکوب زنان و جنبش های سکولار و نهادينه شدن خشونت عليه زنان در اين جوامع، به بهانه اجرای قوانين و احکام مذهبی، جلوگيری نمايند.