یکشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۰

عزم ملی می بایست، تا به خشونت و بی عدالتی علیه زنان در ایران پایان داد



سی و دو سال از تجربه تلخ انقلاب ايران می گذرد و زنان بعنوان نيمی از جمعيت ايران، اولين قشری بود که به زير يوق استبداد دينی نظام تماميت خواه کشيده شد و نقش و جايگاه آنان در جامعه به مرور محو شد. اجرای قوانين و احکام ضد بشری بر پايه ضديت مطلق با حقوق و سهم زنان، از پوشش اجباری تا  تبعیض و تفکیک جنسیتی، به ابزاری در دست حاکمان مذهبی برای سرکوب زنان در جامعه تبديل گرديد. 


آنچه که جنبش آزاديخواهانه زنان ايران و بويژه نسل امروز بدنبال آن هستند، رهايی از اسارت و تفکرات واپسگرا، احقاق حقوق اساسی خود، دوباره بازيافتن جايگاه زن ايرانی و ايفای نقش در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی، افتصادی و سياسی جامعه، بطور برابر و يکسان می باشد.
رضا پهلوی، بدرستی اشاره می کند، که پایان دادن به خشونت و بی عدالتی علیه زنان در ایران، تنها با یک عزم ملی میسر خواهد شد. مردان ایرانی باید دست در دست زنان ایرانی، برای استقرار حقوق بشر و دموکراسی در کشورمان، به پا خیزند. 


با وجود حکومتی که فاقد قابلیت لازم برای مدیریت امور کشور می باشد، تنها راه مبارزه با خشونت علیه زنان، بکارگرفتن شیوه های مدیریتی « پایین به بالا » از طریق ایجاد شبکه های مردمی و اجتماعی بمنظور آگاه سازی، آموزش جمعی و پشتیبانی از قربانیان خشونت است.



آری به بهار عربی، نه به خزان حقوق زنان

خيزش و حرکت آزاديخواهانه بی نظير مردم تونس در دسامبر سال ۲۰۱۰ آغازگر موجی از جنبش های دموکراسی خواهی در بعضی از کشورهای خاورميانه گرديد که به بهار عربی مشهور شد. در تونس، زنان پرچمدار جنبش آزاديخواهی بودند. در مصر زنان با حضور فعال در حرکت های اعتراضی ميدان التحرير قاهره و ديگر شهرهای مصر، نقشی مهم در سرنگونی حکومت مبارک ايفا نمودند. همچنين در کشورهای محافظه کار عربی همچون يمن و سوريه، زنان اگرچه با تاخير، ولی بصورت گسترده در اين حرکت های آزاديخواهانه شرکت دارند.
در يمن، زمانی که علی عبدالله صالح رئيس جمهور آن کشور تلاش نمود که با استناد به قوانين اسلامی، حضور زنان در کنار مردان را در حرکت های اعتراضی محکوم نمايد، زنان گسترده تر از گذشته به خيابان ها آمدند تا به او ثابت کنند که حقوق بشر، آزادی و دموکراسی فراتر و با ارزش تر از هر دين و آئينی است.
نقش و حضور زنان در بهار عربی، بر ديگر کشورهای منطقه نيز تاثير گذاشته است. بطوريکه در ماه سپتامبر گذشته، پادشاه عربستان سعودی، که يکی از محافظه کارترين کشورهای جهان به حساب می آيد، اعلام نمود که از اين پس زنان حق کانديدا شدن در انتخابات و رای دادن را خواهند داشت.

با اين حال، پس از گذشت چندين ماه از آغاز بهار عرب، صدای برگ های خزان و پاييزی حقوق زنان به گوش می رسد. رهبر شورای انتقالی ليبی در روز اعلام آزادی اين کشور، سخن از اجرای احکام اسلامی و احيای قوانين ضد حقوق زنان به ميان آورد. همچنين، اسلامگرايان افراطی در فضای شور و شعف انقلابی تونس، حضور پر رنگی پيدا می کنند.
اينگونه زمزمه و وسوسه مبهم آزادی در لوای مذهب رنگ می بازد. قوانين سکولار به ديار فراموشی سپرده می شود و اين يعنی پايان برابری و مشارکت زنان در همه عرصه های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه.
تجربه تاريخی نشان می دهد که سقوط يک نظام به مفهوم پايان مشکلات نيست و بعضی از جنبش های آزاديخواهانه راه معکوس را در پيش گرفته و در فضای هيجانی انقلاب، قدرت به دست تماميت خواهان ربوده شده و در اين ميان به قشرهای مختلف جامعه صدمات سنگينی وارد شده است.

گذشته نه چندان دوری، در پيش روی ما قرار دارد. سی و دو سال از تجربه تلخ انقلاب ايران می گذرد. زنان و مردان ايرانی به اميد دستيابی به آزادی های سياسی، در شرايط هيجانی و شور و حال انقلابی، نه تنها به آزادی نرسيدند، بلکه حقوق اوليه انسانی خود را نيز از دست دادند. در اين ميان، زنان بعنوان نيمی از جمعيت ايران، اولين قشری بود که به زير يوق استبداد دينی نظام تماميت خواه کشيده و نقش و جايگاه آنان در جامعه به مرور محو شد.

اجرای قوانين و احکام ضد بشری بر پايه ضديت مطلق با حقوق و سهم زنان، همچون حجاب اجباری، تحقير و توهين در ملاء عام، خشونت سازمان يافته، بی حرمتی، سنگسار، حق چند همسری برای مردان، حقوق مربوط به طلاق، حضانت فرزند، ديه، ارث و غيره، به ابزاری در دست حاکمان مذهبی برای سرکوب زنان در جامعه تبديل گرديد.

آنچه که جنبش آزاديخواهانه زنان ايران و بويژه نسل امروز بدنبال آن هستند، رهايی از اسارت و تفکرات واپسگرا، احقاق حقوق اساسی خود، دوباره بازيافتن جايگاه زن ايرانی و ايفای نقش در همه عرصه های اجتماعی، فرهنگی، افتصادی و سياسی جامعه، بطور برابر و يکسان می باشد.

در اينجا بعنوان يک زن، وظيفه خود می دانم، تا از زنان ليبی، تونس، مصر، يمن، بحرين، سوريه و همه زنان آزاديخواه در سراسر جهان بخواهم که بيدار و هوشيار باشند. تجربه تلخ زنان ايرانی را در پيش چشم خود داشته و به تماميت خواهان و بنيادگرايان مذهبی اجازه ندهند که در فضای شور و هيجان انقلابی، به نام «دموکراسی مذهبی»، حقوق اساسی و اوليه آنها را پايمال کنند.
جامعه جهانی، سازمان ها و نهادهای حقوق بشری، کنشگران، مدافعين و فعالين حقوق زنان بايد با حمايت وسيع از سازمان ها و مدافعين حقوق زنان در اين کشورها، از سرکوب زنان و جنبش های سکولار و نهادينه شدن خشونت عليه زنان در اين جوامع، به بهانه اجرای قوانين و احکام مذهبی، جلوگيری نمايند.

شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۰

گاهی، نگاهی و یادی از روزگار تلخ که چه بسیار دردناک گذشت

سی و یک سال پیش، سیزدهم ماه آبان، وقتی که پدر جنازه تو را از میان ده ها کشته شده جنگ در پزشکی قانونی پیدا نکرد، با برگه ایی که مشخصات تو بر آن حک شده بود: نام شهید، محل دفن: قطعه بیست و چهار بهشت زهرا، ردیف و شماره سنگ قبر، به خانه بازگشت. اینچنین، راز مرگ تو در آن گورستان مخوف که امروز به شهر مردگان تبدیل شده، دفن شد.


کودکی بیش نبودم و از آن شب لبخند بر لبان مادر خشکید. در سایه سکوت غم نبود تو، شب ها و روزها گذشتند و امروز از تو، تنها چند خاطره و عکس باقی مانده است. آوای سکوت نبود تو، چنان دلخراش است که گاهی فکر می کنم شاید هرگز نبودی که اینگونه نیست شدی و همه چیز را با خود به دیار ابدی بردی.

زمان با شتاب می گذرد و پس از همه این سال ها، حس غم انگیز مرگ ناجوانمردانه تو و یارانت، غم مادر و روزهای تلخ کودکی که هنوز بر دل سنگینی می کند، بیشتر و بیشتر می شود.

امید دارم که دوره نظام مستبد جنگ طلب جمهوری اسلامی بزودی به پایان رسد و سرزمین ما را صلح، آرامش، مهر و عشق فرا گیرد.

به یاد همه قهرمانان 

آن خونریزِ بیدادگر
در جزیره‌ی مغناتیس
بر دو پای
استوار بایستد

زخمِ آخرین را
خنجری برهنه به دندانش.

پس دریا
به بانگی خاموش
ایشان را آواز دردهد.

ملاحان
از زیباترینِ دختران
دست بازدارند
و در بالاخانه‌های محقرِ میکده‌ی بارانداز
به خود رها کنند،

خوابگردْوار
در زورق‌های زنگار
پارو بردارند.

و به جانبِ میعادِ مقدّرِ ظلمت
شتاب کنند