چهارشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۱

میان ماه من تا ماه گردون

روز جهانی کار و کارگر
اول ماه می، روز جهانی کارگر است و من از مرکز شهر پاریس گذر می کنم، جمعیت باشکوهی با شور و هیجان در تشکلات بزرگ کارگری برای بیان مطالبات خود و گرامیداشت این روز باشکوه به خیابان ها آمده اند.
گل موگه
در گوشه و کنار خیابان ها، بساط فروش گل موگه به چشم می خورد. موگه، گل سفیدی که در ماه می در سراشیبی دره ها سبز می شود. از جمله سنت های زیبای کشور فرانسه، به مناسبت گرامیداشت کار و تلاش، و پاسداشت از زحمات همدیگر، در چنین روزی مردم همه به هم گل موگه هدیه می دهند. می گویند در زمان رنسانس، پادشاه چارلز چهارم فرانسه (1561)، به اطرافیان خود این گل را برای خوش یمنی هدیه می داده است و اینچنین رسم موگه اول ماه می در سنت فرانسه باقی می ماند.
در حالی که پلاکاردهای تشکل های مستقل کارگری فضا را رنگی کرده اند، به یاد رضا شهابی و همه فعالان سندیکاهای کارگری ایران افتادم که تنها به دلیل بیان حقوق اولیه طبقه کارگر، در زندان های حکومت غارتگر اسلامی به سر می برند. میلیون ها کارگر زحمتکش ایرانی در شرایط بسیار دشوار معیشتی به دلایل مختلف همچون کاهش و حذف دستمزدها، نبودن امنیت شغلی، نقض حقوق کار، بهره کشی از نیروی کار کودکان، عدم امکانات ایمنی در محیط کار، بیکاری و گرانی های کمرشکن در شرایط بسیار سخت و دشوار به سر می برند.

دو کارگر مترو در کنارم ایستادند و با هیجان عحیبی از انتخابات ریاست جمهوری یکشنبه آینده فرانسه صحبت می کنند. به چهره یکی از آنها خیره شدم، چشمان آبی و کشیده اش من را به سفر دوری در چشمان یاراحمد، یک همسایه قدیمی برد.

چند سالی از فاجعه انقلاب اسلامی گذشته بود که خانواده ام به دلیل مشکلات مالی به آپارتمانی واقع در غرب تهران، یک طبقه زیر زمین نقل مکان کردند. در کنار آپارتمان ما یک شوفاژخانه ایی بود که یاراحمد شب ها را در آنچا به سر می برد.
یاراحمد بعدها یکی از دوستان خانوادگی شد، شب ها با هم شام می خوردیم، گاهی می آمد مدرسه دنبال من و گاهی برایم از چهار دخترش می گفت که ساکن شهر کابل بودند و حق رفتن به مدرسه را نداشتند.
انفجار در کابل
سال ها بعد، شنیدم که یاراحمد بعد از حمله آمریکا به خیال این که افغانستان آباد و آزاد می شود، به زادگاه خود بازگشت و دیری نگذشت که در یک بمبگذاری در جنوب شهر کابل کشته شد.
از آن روزها راه زیادی را رفتیم تا به حقوق بشر نزدیک شویم و امروز روز کارگر بیشتر از هر روزی افسوس می خورم که هر روز از دیروز فرسخ ها از حقوق انسان ها دور می شویم.
نگرش غیر انسانی قوانین جمهوری اسلامی نسبت به همشهریان افغانی ایران، این نگرش آلوده و کثیف را در فرهنگ جامعه ما نهادینه می کند.
یاراحمد بعضی وقت ها از غربت می گفت، پدرم در جواب به شانه هایش می زد و می گفت، یار احمد من هم اینجا در غربتم، ایران ما را به غارت بردند... یاراحمد هم سریع آرام می گرفت و با امید و هیجان می گفت، به زودی هم افغانستان و هم ایران آزاد می شوند.
یاراحمد خیلی زحمت کشید؛ در سرمای زمستون و گرمای تابستون، از صبح تا شب سر ساختمان کار می کرد، روزهای تعطیل در خانه های مردم کار می کرد. یاراحمد برای من نماد پدری از غیرت و انسانیت بود.  
شرمسار از بی احترامی های انسانی و ظلمی که به شهروندان افغانی در ایران می شود، به یاد یاراحمد یک شاخه گل موگه به آب های روان رود سن سپردم و آرزو کردم تا به زودی احترام انسانی و دمکراسی در ایرانمان برقرار شود و آبروی ایران به ایرانیان بازگردانده شود.  


تقدیم به دوستان افغانی ام