"زن"، تحت حکومت جمهوری اسلامی مجرم است
لاله حسین پور
لاله حسین پور
"زن" برای این که "جرم" را از شانه های خود بتکاند، باید نیروی عظیمی در خود انباشت کند. نیرویی که بالقوه وجود دارد، اما باید به یک انرژی بی مهار تبدیل شده و خود را از هر بند و زنجیر و از هر تابو و ارزش در جامعه مردسالار رها کرده و دنیای دیگری بسازد.
"زن" باید خود را و قدرت خود را باور کند و وظیفه تاریخی خود را بشناسد، سنگینی آن را بر دوش های خود احساس کند و در آن جهت قدم بردارد. نباید این وظیفه را به کسی محول کند. نباید آن را مشمول مرور زمان کند. نباید منتظر فرصت بماند و با آن مدارا کند. باید وظیفه خود را انجام دهد، در هر لحظه و در هر جا. "زن" می تواند.
رژیم جمهوری اسلامی نه از 10 ماه پیش، بلکه حداقل 30 سال است که شمشیر را از رو بسته است. شمشیری که هم چنان می چرخد و آنانی را ضربه می زند که در مقابل اش ایستاده اند. این رژیم اعدام، کشتار و سرکوب را از فردای انقلاب بهمن شروع کرد و تا توانست از مسئولین رژیم سلطنتی و همراهانش کشت، بعد از آن نوبت به اپوزیسیونی رسید که همراه با آنان قیام بهمن را به سرانجام رسانده بودند و همین طور کشت و کشت و اکنون نه تنها اکثریت مردم را در مقابل خود دارد، بلکه همراهان 30 ساله خود را که هر کدام شان به نوعی در این کشتار دست داشتند، به جبهه مقابل خود رانده و شمشیر را بر فرقشان می کوبد.
زنان در صف اول این جبهه قرار دارند. زنان، مجرم زاده می شوند و تنها با مخفی کردن خود در پستوی خانه ها و با پیروی از مرد ،می توانند "بی گناهی" خود را اثبات کنند. زنان اگر به دنبال حق انسانی خود باشند، خواهی نخواهی مدرن بوده و به همین دلیل از نظر رژیم جمهوری اسلامی که به ویژه در مورد حقوق زنان نه تنها سنتی، بلکه کاملا عقب مانده و ارتجاعی عمل می کند، مجرم به حساب می آیند. زن اگر بخواهد خود را از زائده مرد بودن رها کند، باید مدرن شود. باید با مناسبات کهنه مردسالارانه چه در قوانین و چه در عرف بجنگد. باید تابوها را از میان بردارد و ارزش های جامعه مردسالار را دگرگون کند. بنابراین اعتراض به وضع موجود و تغییر آن به طور بالقوه در زن نهفته است.
ووقتی زن تبدل به زنان شدند و وقتی زنان جنبش خود را بنا نهادند که همانند رودخانه ای خروشان از هر منفذی رد شده و روانه مقصد خود شدند و وقتی دیگر هیچ مانعی نتوانست جلوی پیش روی آنان را بگیرد و وقتی دیگر هیچ سدی نتوانست به درازای قامت برافراشته آنان برسد، به آن لحظه ای می رسیم که امروز در آن ایستاده ایم. حادثه ای که زمانی آرزویش را داشتیم، رخ داده است. اکنون جنبش زنان است که پیش می رود و هیچ نیرویی را توان بازایستادنش نیست. جنبشی اساسا با نیروی بالقوه که آهسته آهسته و در لحظاتی نیز با سرعت هر چه تمام تر بالفعل شده و جنبش زنان را با گام های بلند به جلو می برد. جنبشی متشکل از بخش سازمان یافته و بخش هنوز سازمان نیافته. متشکل از زنانی که خود را حول سایت های مختلف فمینیستی، حول کمپین ها و ائتلاف ها و اتحادها سازمان داده اند و خیل زنانی که بیشتر از 31 سال است به طور روزمره علیه حجاب اجباری مبارزه می کنند، زنانی که در مشاغل پرستاری، معلمی و یا در کارخانه ها و .... از طریق تظاهرات، اعتصابات و اعتراضات برای احقاق حقوق خود می جنگند و یا زنانی که در صفوف جنبش سراسری مردم ایران فعالانه و شجاعانه قدم برداشتند و جان باختند.
جنبش زنان هم مثل هر جنبش اجتماعی دیگر از اقشار مختلف تشکیل شده. جنبشی رنگارنگ با مطالبات مختلف و باکنش گرانی که به اشکال مختلف خود را سازمان داده اند. اشتباه است اگر تصور کنیم که جنبش زنان در چند فعال کمپین یک میلیون امضاء یا سایت مدرسه فمینیستی خلاصه شده است و هر نقدی به این فعالین را که طبیعتا با انگیزه و مطالبات جایگاه اجتماعی خود حرکت می کنند، به جنبش زنان نسبت دهیم. هم چنین اشتباه است اگر مطالبات زنان را برای محو ستم جنسیتی با درخواست های مطالبه شده کمپین یک میلیون امضاء در این مقطع یک سان بیانگاریم. باید این واقعیت را بپذیریم که زنان نیز بنا به جایگاه اجتماعی شان از منافع ویژه قشر خود دفاع می کنند و مسلما با به دست آوردن مطالبات شان راضی شده و به هدف خود می رسند. تنها آن زنانی مبارزه برای رفع تبعیض جنسیتی را تا به آخر همراهی می کنند که فشار تبعیض را تا به آخر بر دوش خود حس کنند. با وجود این اعلام هر خواسته ای، پی گیری هر مطالبه ای و سازمان یابی هر هسته و گروه و جمعی پیرامون مسائل زنان مثبت خواهد بود.
چرا منفی نگاه کنیم؟ چرا همواره نیمه خالی لیوان را اندازه بگیریم؟ چرا فقط از سرکوب حرف بزنیم و زندان های پر از انسان های بی گناه را نظاره کنیم؟ چرا مدام تعداد جان باختگان را بشمریم و از زخم خوردگان این رژیم هار سخن بگوئیم؟ بیایید جنبش زنان را ببینیم که اکنون عظمتی یافته است که کسی را یارای نفی آن و یا ازیاد بردن آن نیست. ببینیم که مهر سرکردگی زنان بر جنبش سراسری مردم خورده است. جنبشی که از نوع خود عظیم و فراموش نشدنی بود، قلب جهان را به طپش درآورد و یک زن را سمبل قیام خود کرد. ببینیم که زنان دیگر دنباله روی جنبش سراسری نیستند، بلکه پیشاپیش صفوف آن حرکت می کنند و بدون درنظر گرفتن مطالبات زنان، هیچ برنامه و پلاتفرمی بر روی کاغذ نوشته نمی شود. مردسالاران بزرگ خود را طرف داران فمینیسم جا می زنند و این همه مدیون تلاش های زنان در همه بخش ها و قشرها است.
تمام تلاش های ارتجاعی رژیم برای خانه نشین کردن زنان، برای ارتقاء نقش خانه داری و مادری زنان، برای کم کردن ساعت کارزنان، تصویب قوانین ضد زن "حمایت از خانواده"، جلوگیری از تحصیل زنان، تحکیم حجاب اجباری و..و..و حکایت از پیش روی زنان می کند. نیازی نیست تحقیقات گسترده ای انجام گیرد. یک سخنرانی نماز جمعه کفایت می کند تا مثلا ابعاد مبارزات زنان علیه حجاب اجباری افشاء شود.
اگر جنبشی وجود نداشته باشد، اگر حرکتی نباشد و اگر خطری در معرض وقوع نباشد، نیازی به سرکوب آن نیز نیست. آن هم چنین گسترده و حاد. این همان سدی است که باید از منافذش عبور کرد. باید شرایط را شناخت و توطئه ها را خنثی کرد. نه الزاما به شیوه های پیشین، بلکه متناسب با وضعیت موجود.
در این میان ارائه آگاهی و نشان دادن راه و هم چنین ایجاد هسته ها و تشکل های مستقل زنان، چه کوچک و چه بزرگ در هر محله و منطقه ای و در هر شغل و کاری، با هر قشر و طبقه ای و با هر مضمون و دلیلی در جهت احقاق خواسته های بی واسطه خود می تواند بسیاری از زنان را متوجه وظیفه تاریخی خود کند.
جنبش زنان حق ندارد وظیفه خود را به سایر جنبش ها و یا جنبش سراسری واگذار کند. حتی یک لحظه نیز نباید در انجام بلا انقطاع این وظیفه تردید کند. باید حرکت کند. تاکتیک درست از متن حرکت در می آید.