مهیار معلم بود، استاد عرفان بود و انسانی از نور که به نور پیوست
امروزه، بیشتر مردم با تکنیک مدیتیشن و تفکر ماورایی آشنایی دارند و یا حداقل یکی از تکنیک های مختلف تفکر ماورایی، مدیتیشن و یا از شاخه های علم یوگا را آموخته اند.
روز تولد کیهانی من به
تاریخ ۱۵ مرداد در مدرسه تفکر ماورایی واقع در جاده قدیم تهران از زیر مجموعه
دانشگاه ماهاراشی ماهارش یوگی در آمریکا که با مدیریت مهرناز و مهریار طهوری اداره می شد، به
وقوع پیوست.
مهرناز برای اولین بار
مانترا را در یک اتاق کوچک برایم زمزمه کرد و از آن سال های دور به یادگار همچنان
مانترا در همه هستی با من همراه هست. دوره های علم شناسی یوگا، گیتا شناسی (کتاب
آسمانی هندو)، دوره های عرفانی در شمشک، تکنیک مدیتیشن، آساناها یوگا و سیدها و
دیگر دوره های تفکرماورایی و آموزش آشپزی گیاهی همه خاطرات نورانی است که از آن سال های تاریک ایران
برای من باقی مانده است.
در سال های خفقان و آشفته
کشور، روزهای پر از اضطراب و دلنگرانی، روزهای پس از جنگ که همچنان صدای موشک و
بمب در خواب به سراغمان می آمد، گشت های خیابانی امر به معروف و نهی از منکر
«ثارالله»، در آن روزهای تاریک و غم انگیز دبیرستان افتخار آشنایی با خواهر و
برادر روحانی و معنوی، مهرناز و مهیار طهوری را داشتم. آن روزها مانند این روزها
تکنیک های مدیتیشن و تفکر ماورایی و عرفان بی الله برای جامعه ما بسیار غریب و گاها زشت و دور از
عرف بود و حکومت شدید با چنین مراکزی برخورد می کرد. ما می بایست آنچنان فکر می کردیم که آقایان حکومتی می گفتند، آنچنان می کردیم که آقایان دستور می دادند و خود حق انتخاب گرایش فکری و دگرزیستی را نداشتیم.
مهریار برادر بزرگتر
مهرناز با چهره ایی نورانی، قدی بلند و صدایی گرم و دلنشین و با نگاهی به آرامش
کیهان در دوره های هفتگی هر پنج شنبه که همه مدیتورها در خانه کوچک، صمیمی، گرم و مهربان
خانواده طهوری به دور هم جمع می شدند، از فلسفه تفکر ماورایی می گفت، از جنگ بین
کرشنا با بدی و در نهایت پیروزی خوبی بر بدی و تسلط نور بر تاریکی، از مثبت اندیشی
و تمیز کردن ذهن از زشتی ها و از فکرهای منفی و رهبری و مدیریت رفتار براساس نیکی
و نه انتقام جویی، بدی، کینه جویی و از علوم کوانتوم فیزیک تا پزشکی آیورودا از دکتر چوپرا به ما
می آموخت.
در آن اتاقی که دور هم می نشستیم و از تجربه های عرفانی خود هرکسی صحبت می کرد، تابلوی ساده ایی به دیوار بود: دو سر هردو حلقه هستی، به حقیقت به هم تو بپیوستی
بامداد امروز خبری شنیدم
که بسیار غم انگیز بود، مهیار دار فانی را به وداع گفت. خاطرات آن روزها و سال های
سخت به سراغم آمدند. تبعید و دوری از وطن همه ما را جدا از هم کرده و هرکدام در
گوشه ایی دورافتاده از یکدیگر، می میریم.
چندخط را برای او نوشتم و
برای خواهر زیبا و مهربانش مهرناز که بسیار شجاعت و دلیری به خرج دادند و در آن دوره
وسطایی که گروهی از یک فرقه خاص به اجبار برهمگان ظلم و جور می کردند و هر تکنیکی به
غیر از خرافه های فرقه خود را حرام و گناه کبیره می دانستند، فرصتی را برای ما فراهم
کردند تا بتوانیم با هم برای روزهای
نورانی آینده و رهایی از اهریمن دعا کنیم.
جی گورودو
اهورا نگهدار ایران باد