شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۱

ما سربازان وطن هستیم

تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی و ادعای واهی و گستاخانه دولت امارات عربی متحده بر مالکیت و حاکمیت جزایر و جانبداری کشورهای عربی و بعضی دولت های غربی از موضع دولت امارات، تهدید فاحشی دیگر نسبت به تمامیت ارضی کشورمان باشد. تاریخ گواه است که هر زمان دولت مرکزی ضعیف بوده و حکمرانان نابخرد و ناآگاه اداره امور کشور را در دست داشته اند، بیگانگان به خاک ایرانمان طمع ورزیده اند.
نگرش تاریخی به اسناد و نقشه های معتبر جغرافیایی از تعلق قطعی و غیرقابل انکار این جزایر به ایران گواهی می دهد. ولی متاسفانه، در طی دو قرن گذشته، به سبب گسترش سیاست استعماری و اهداف توسعه طلبانه انگلستان و ضعف دولت مرکزی ایران و مسامحه سلاطین قاجار، این جزایر به مدت 80 سال از ایران جدا و از سوی بریتانیا به شیوخ قبیله قواسم، که تحت الحمایه دولت بریتانیا بودند، واگذار شد. اما سوابق امر حاکی است که دولت ایران هیچگاه از دعوی مالکیت و حاکمیت خود بر این جزایر صرف نظر نکرده است، تا این که دولت کارگری انگلستان در سال 1968 اعلام کرد که برای صرفه جویی در بودجه دفاعی انگلستان در اواخر سال ۱۹۷۱ نیروهای خود را از شرق سوئز و خلیج فارس خارج خواهد کرد.
دولت شاهنشاهی ایران، از این تصمیم انگلستان حمایت کرد و فرصت را برای احقاق حقوق از دست رفته خود مغتنم شمرد و نه به قصد جهانگشایی، بلکه به نیت دفاع از تمامیت ارضی ایران و به لحاظ موقعیت استراتژیک این جزایر در نزدیکی تنگه هرمز، پس از مذاکرات طولانی و تفاهم با دولت انگلستان و شیوخ شارجه و راس الخیمه، در تاریخ 30 نوامبر 1971، یعنی یک روز قبل از خروج نیروهای انگلستان از منطقه و دو روز قبل از تشکیل رسمی اتحادیه امارات عربی متحده، در سه جزیره مذکور نیرو پیاده کرد و به اعاده حاکمیت خود بر جزایر پرداخت. ضمنا در توافقی که 8 آذر 1350 با شارجه به عمل آمد، دولت شاهنشاهی ایران، برای کمک به ساکنین محدود ابوموسی و عمران و آبادی حکومت شارجه موافقت نمود، که به مدت نه سال، سالانه یک میلیون و نیم لیره انگلیس برای عمران و آبادی شارجه و جزیره ابوموسی به حکومت شارجه کمک کند و بر حاکمیت ایران بر جزایر توافق شد و همچنین اختیار ایجاد تاسیسات نظامی و حفظ امنیت جزیره نیز به دولت ایران سپرده شد.

از زمانی که نظام آشوبگر جمهوری اسلامی بر سرزمینمان سایه افکنده، هویت کهن ایرانی را که روزی آوازه شکوه و زیبایی در جهان بود را به زشتی و فضاحت کشانده است. به دلیل اعمال سیاست های نا نابخردانه، مغرضانه و تنش آفرین در عرصه دیپلماسی و روابط خارجی، اعراب منطقه در تقابل با ایران برخاستند و به دلیل دخالت های تروریستی، کشورمان را به انزوای بین المللی سوق داده است .

سربازان وطن بپا خیزید

در این شرایط حساس تاریخی که نگران منافع ملی و تمامیت ارضی سرزمینمان ایران هستیم، وظیفه یک یک ما مردم ایران است، که از من عبور کنیم و دست در دست هم دهیم و ما شویم.

چه كسي مي خواهد
من و تو ما نشويم
خانه اش ويران باد !
تو اگر ما نشوي،
- خويشتني
از كجا كه من و تو
شور يكپارچگي را در شرق
باز بر پا نكنيم
از كجا كه من و تو
مشت رسوايان را وا نكنيم .
من اگر ما نشوم، تنهايم


وقت آن است که همه احزاب، گروه ها و تمام کنشگران سیاسی و مدنی ایرانی داخل و خارج از کشور که بر خود نام اپوزیسیون نام داده اند، با گذشت از عقیده های شخصی، صادقانه و خاضعانه در خط مقدم، به نام سربازان وطن، برای گذر از این نظام تمامیت خواه و برای حفظ تمامیت ارضی ایران، دست در دست هم، تمام توان و امکانات خود را برای تشکیل شورای ملی به کار گیرند. با هم به پا خیزیم و کشور عزیزمان را از این بحران که ناشی از وجود و دوام این رژیم مستبد است، نجات بخشیم. 

من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه بر مي خيزند
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد ؟
چه كسي با دشمن بستيزد ؟
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
- آويزد
دشتها نام تو را مي گويند .
كوهها شعر مرا مي خوانند .
كوه بايد شد و ماند،
رود بايد شد و رفت،
دشت بايد شد و خواند .
در من اين جلوه اندوه ز چيست ؟
در تو اين قصه پرهيز - كه چه ؟
...
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برمي خيزند
حمید مصدق

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۱

گربه ایرانی




از همان روز و شب هایی که آژیر قرمز و بمب و موشک، ضد هوایی و دیوار صوتی هواپیماهای عراقی، آهنگران و ضجه های مادران و پدران سربازان وطن در کوچه پس کوچه های محله، دوران کودکی و نوجوانی را آلوده کرده بود، خیلی زود آموختم که ایران من به شکل یک گربه است که جانوران درنده ایی در جنگل پهناور این کره خاکی برای شکار او در کمین نشسته اند.

اشغال خرمشهر و آزادی خونین شهر، خسارت های جبران ناپذیر جانی و مالی ناشی از گازهای دهشتناک شيميايی بر سر مردم بی گناه سردشت، نوش جام زهر و اعلام پایان جنگ و بدین سان با همت و غیرت سربازان وطن، این گربه ایرانی ایستاده در قلب جهان، بار دیگر در سایه اهورا، سر بلند به آسمان با افتخار نگریست.

بیش از سه دهه از کابوس شکست یک انقلاب دینی که نتیجه وحدت شرم آور بسیاری از گروه های سیاسی با روح الله خمینی بود، می گذرد و نسل سومی به دنبال نسیم دگرگونی برای برون رفت از این عقب رفت غمناک تاریخی به نام سربازان وطن، هوشیار و با درایت در اندیشه پاسداری ایرانزمین و آزادی این گربه ایرانی از دست اهریمنان است.

در حالیکه، زمزمه های تلخ تجزیه، جدایی و استقلال به گوش ها می رسد، هنوز سیاهی چشمان زیبای او را به خاطر دارم، همکلاسی مدرسه راهنمایی فیروزکوهی، دختری زیبارو که خانه اش را عراقی ها بمباران کرده بوده اند، آواره از شهر مادری خود، به همراه خانواده ی از هم گسسته، به شهر شلوغ و پر ازدحامی که من در آن زندگی می کردم به پناه آمده بودخواهر بزرگترش، دختر غمزده ایی بود که هرگز لبخند را بر لبان او ندیدمبعدها شنیدم که او قربانی تجاوز سربازان عراقی واقع شده بود و بعضی شب ها، برای او گریه می کردمبعضی شب ها از غصه تنهایی های ژانت در انتظار بازگشت نامزد اسیرش از عراق خوابم نمی برداز همه آن روزها و شب ها سال های زیادی نگذشته که امروز، به دلیل بی کفایتی و بی غیریتی حاکمان جمهوری اسلامی، دوباره بار بیگانه چشمان طمع بر فرزندان خلیج پارسی، تمب جزایر سه گانه ایران، ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، می دوزند. در همه این سال ها با وجود فضای خفقان و استبدادی دینی حاکم بر کشورمان، چهارشنبه سوری باتوم خوردیم، اما از روی آتش پریدیم، آتش را خاموش کردند، فضای شهر را به آتش کشیدیمنوروز را کم رنگ کردند، غدیر را تبلیغ کردند، اما سربازان این مرز و بوم بر مزار کوروش نوروز را پررنگ تر از زمان جمشید شاه مقدس شمردند.

مادرم آذری، پدرم اهل شمیرانات، خودم فرزند تهران و به مدت مدیدی حوزه نفوذی کاری من، استان های کردستان، هرمزگان و همدان بود. زیباترین خاطراتم در کنار دریاچه زریوار است. بر مزار فردوسی خود را فرزند خطه مقدس خراسان می دانم. تعطیلات تابستانی بر خطه گیلان، مازندران و گرگان، شهمیرزاد و سی و سه پل و در سرمای خشک زمستانی تهران بر جزایر قشم و کیش میهمان بودیم. نشسته در قایقی که بر آب های خلیج همیشه پارس روان است، همه لحظه لحظه زندگیم را غرور فرا می گیرد.

ایران جزیره ایی استثنایی در اقیانوس کهن ترین تمدن دنیای قدیم است که بطور اعجاب انگیزی خود را از چشم اهریمنان به دور داشته است که به گفته رنه گروست، ایران هم باختر است و هم خاور و من که فرزند قدم به قدم این مرز و بوم هستم، چگونه می توانم تصور کنم که عضوی از این گربه کهن ایرانی را قطع کنند.

شاعر معاصر: مانی