یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۰

ناصر حجازی

اسطوره فوتبال ایران و آسیا

یادمه بابا طرفدار تیم پرسپولیس بود و جوونترها طرفدار تیم تاج. در خانه همیشه داد و بیداد بود بین طرفداران دوتیم، یکی داد می زد آبیته، از اون طرف بابا داد می زد قرمزته... روزی نبود که بدون حرف زدن از تاج و پرسپولیس شب بشه. از همون دوران کودکی از فوتبال بدم می اومد و با دیدن فوتبال می رفتم تو اتاقم می شستم موسیقی گوش می کردم. هر جا می رفتیم حرف از تاج و پرسپولیس بود که بتدریج شدند استقلال و پیروزی، تفریح دیگری هم نبود و تنها حرف برای گفتن فوتبال بود و کری خوندن بین طرفداران دو تیم. اکثر خانم های فامیل و جوونترها آبی بودند و آقایان کمی قدیمی تر قرمز.

من هم برای اینکه از قافله عقب نمونم گهگاه یه شعاری می دادم برای آبی ها و استقلالی بودم. هر چند که از خود فوتبال خوشم نمی اومد اما هر هفته می رفتم تو اتاق برادرم تا پوسترهای جدیدی را که از ناصر حجازی "اولین دروازه بان تیم ملی ایران" به دیوار زده نگاه کنم. ناصر حجازی دومين دروازه‌بان برتر قرن بيستم آسيا، دروازه بانی بالا بلند که مانند عقاب گویی حریف همه توپ های دنیا بود. یادمه با التماس یک پوستر از ناصر حجازی از برادرم گرفتم و آنرا زدم به دیوار اتاقم.


ناصر خان، ورزشکاری که نسبت به اوضاع جامعه خود بیکار ننشست و برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۸۴ ثبت نام کرد. به گفته خودش اگر تأیید صلاحیت می شد، می توانست ۳۰ میلیون رأی بیاورد. شورای نگهبانهم طبیعتا از حضور این مرد می ترسید، صلاحیت او را برای شرکت در انتخابات رد کرد.

اما ناصر باز هم سکوت نکرد و در ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۰، در مصاحبه به وضعیت بد اقتصادی موجود در ایران و نسبت به سیاست های اقتصادی دولت از جمله هدفمندی یارانه ها، شدیدا اعتراض خود را اعلام کرد.


" دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک میکنیم، مگر مردم گدا هستند ؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند، نفت، گاز و... دولت حق ندارد به مردم کمک کند، دولت باید کار کند، خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دودستی تقدیم آنها نماید. چهل هزار تومان در ماه به مردم می دهند و بعد چند برابر آن را از جیب مردم برداشت می کنند و سپس ادعای خدمت به مردم دارند.از دید مسوولین خدمت دولت به مردم یعنی کار کردن مردم برای دولت واینکه مردم کار کنند و پولشان را تقدیم دولت نمایند! .برای من گاز می آمد چهل هزار تومان و حالا می آید یک میلیون تومان .گاز به کشور همسایه با مبلغی بمراتب کمتر از آنچه از جیب مردم برداشت می کنند، صادر می شود. با دیدن این شرایط نباید عصبانی شوم ؟ نباید حرص بخورم و شرایط جسمانی ام مثل امروز شود."


امروز با دیدن این مصاحبه قلبم گرفت و یاد اون روزهای کودکی کردم. در مسابقه ایی که زندگی برای ما آدم ها تدارک دیده، بهترین دروازه بان دنیا که خیلی گل ها رو با پنجه های طلاییش گرفت، تنها فقط از زندگی یه گل خورد اون هم از تیم سرطان هست.


امشب را تقدیم می کنم به ناصر پنجه طلایی "افتخار فوتبال ایران زمین" و همچنین به همه کسانی که از سرطان رنج می برند.


من فوتبال را فقط به صورت تفریحی دنبال می‌کردم و رشته اصلی من بسکتبال بود و حتی برای تیم جوانان بسکتبال ایران هم انتخاب شدم و ماجرا از اینجا شروع شد که روزی با دوستان به تماشای بازی آموزشگاهی که تیم مدرسه ما هم در آن شرکت داشت رفتیم.
در همان روز دروازه‌بان تیم مدرسه ما آسیب دید مربی تیم مرا صدا زد و گفت ناصر بیا درون دروازه بایست من هم گفتم آقا اصلا من نمی‌توانم من فقط گاهی فوتبال بازی می‌کنم اون هم هافبک تیم نه دروازه‌بانی!! ‌مربی دست بردار نبود و می‌گفت تو قد بلند داری و بسکتبالیست هم بودی حتما می‌توانی چند توپ هوایی رو بگیری. خلاصه با اصرار مربی و با ترس و لرز و دلهره رفتم درون دروازه. آن روز برای من یک روز بیاد ماندنی و خاطره‌انگیز است. خودم هم باورم نمی‌شد که چرا با وجود آن‌که برای اولین بار درون دروازه ایستاده بودم اینقدر خوب توپ می‌گرفتم. بازی که تمام شد همه تماشاگرانی که برای دیدن مسابقه آماده بودن تشویقم کردند